نشستم و توی افکار خودم به دنبال چیزی می گردم. صدایی  می آید  مثل صدای گام برداشتن .  با خودم می گویم من که در اینجا تنها هستم  . باز هم صدا می آید .با امیدواری بر می خیزم  و به دنبالش می دوم  .  صدایی که سکوت دنیای مرا شکسته بود را  می یابم به خود می خندم  که چرا با صدایی  که حاصل حرکت  برگی در باد است هم امیدوار شده بودم.