ارسال
شده توسط فرزاد 1 در 87/8/9 9:39 صبح
نشستم و توی افکار خودم به دنبال چیزی می گردم. صدایی می آید مثل صدای گام برداشتن . با خودم می گویم من که در اینجا تنها هستم . باز هم صدا می آید .با امیدواری بر می خیزم و به دنبالش می دوم . صدایی که سکوت دنیای مرا شکسته بود را می یابم به خود می خندم که چرا با صدایی که حاصل حرکت برگی در باد است هم امیدوار شده بودم.